در نا امیدی بسی امید است ...
hamechi
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید اميدوارم از وبلاگ من خوشتون آمده باشه ....... با تشكر

پيوندها
دانلود
دانلود
sargarmy
مذهبی
hamechi
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان hamechi و آدرس lenge-kafsh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 49
بازدید ماه : 93
بازدید کل : 898
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

top:5px>

نويسنده
jafar sh

پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:داستان, :: 12:19 :: نويسنده : jafar sh

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.


او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.


سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن  بیاساید.


اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.


بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.


از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:


« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »


صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.


کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.


نجات دهندگان می گفتند:


“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: